به نظر می‌رسد ارتباط با اینترنت قطع است.

اتصال دستگاه با اینترنت را بررسی کنید ...

تقی یار رنانی، یدالله

استان اصفهان

تقی یار رنانی، یدالله

دفاع مقدسشهدا و اشخاصفرمانده محور و همطراز تیپ (جانشین یا معاونین)، لشکر و مناطق عملیاتی
استان اصفهان
آخرین ویرایش: ۱۴۰۳/۱۰/۰۵ چاپ

تقی‌یار رنانی،  از خانواده‌های سرشناس شهر رهنان( منطقه رهنان کنونی) در شهر اصفهان با سه شهید یدالله، صمد و فتح‌الله، در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران(31 شهریور ۱۳۵۹-27 تیر ۱۳۶۷).

این سه شهید در شهر رهنان از توابع شهرستان همایون‌شهر (خمینی‌شهر فعلی) به‌دنیا آمدند (رهنان در حال حاضر یکی از مناطق شهر اصفهان است). نام پدرشان رحیم و مادرشان بیگم‏سادات اعتصامی بود. پدر و مادر آن‌ها صاحب هفت فرزند(5 پسر و ۲ دختر) شدند و آن‌ها را به ترتیب مهدی، محمدجواد، فاطمه‏صغری، یدالله، صمد، ، زهرا و فتح‏الله نام نهادند. آن‌ها ابتدا در خانۀ پدربزرگ خود در محلۀ قدیمی زاگون زندگی می‌کردند و بعداز آن منزلشان را به بین محله زاگون و ماشاده (میدان شاهد فعلی) انتقال دادند. مادر یدالله خانه‌دار و پدرش کشاورز بود. در کنار کشاورزی، شکسته‏بندی هم انجام می‌داد و به‌طور تجربی در دام‏پزشکی نیز سررشته داشت. وی با‌وجود نداشتن سواد خواندن و نوشتن، از اعتقادات بسیار بالایی برخوردار و همیشه در مسجد و مجالس مذهبی حاضر بود (بنیاد ...، برگ ....، صمد ... ؛ تقی‌یار).

1. تقی‌یار رنانی،  یدالله(21 بهمن ۱۳۴۰- 21 دی ۱۳۶۵):

یدالله تحصیلات دوران ابتدایی را به صورت شبانه گذراند. با توجه به اینکه آن زمان شرایط تحصیل و ادامه دادن به مقاطع بالا برای هیچ‏کدام از فرزندان خانواده فراهم نبود،درس و مدرسه  را رها کرده و پس‌از آنکه برادرش، جواد کارگاه نجاری راه‏اندازی کرد، برای یادگرفتن آن حرفه، نزد او رفت(ادارۀ ثبت‌احوال ...، شناسنامه یدالله/ ...؛ ستاد ...؛ تقی‌یار).

یدالله از خردسالی بسیار دانا، فهیم و عاقل بود و وقتش را هدر نمی‌داد. بیشتر به کار کشاورزی و گله‌داری علاقه داشت. حیوانات و پرندگان را خیلی دوست داشت و به آن‌ها کوچک‌ترین آزاری نمی‌رساند و دوستانش را از شکار پرندگان بازمی‌داشت. او مانند بسیاری از مردم محل ساده‌زیست بود و به دوستانش توصیه می‌کرد تا لباس‌های ساده و عرف جامعه بر تن کنند. از پوشیدن لباس جلف و زننده پرهیز داشت. یدالله از بچگی همراه پدرش به مسجد می‌رفت و به نماز و روزه اهمیت می‌داد، دوستانش را به نماز اول وقت سفارش می‌کرد و سعی داشت، بچه‌های هم سن و سال خود را با ترفندهای مختلف برای اقامۀ نماز به سوی مسجد بکشاند. آن‌ها در حیاط مسجد بازی می‌کردند تا موقعی که اذان گفته شد، به درون شبستان بروند و نماز بخوانند. هنگامی که بانگ اذان بلند می‌شد، خطاب به بچه‌ها می‌گفت: «وقت نماز خداوند به فرشته‌ها می‌فرماید: بال‌هایتان را پهن کنید. بندگانم می‌خواهند نماز بخواند، حالا اگر دیر بیایید، فرشته‌ها و ملائکه می‌روند و دیگر روی بال آنها جا ندارید و باید روی زمین عادی نماز بخوانید، پس برای نماز اول وقت عجله کنید و بیایید زود به مسجد برویم». قبل‌از انقلاب اکثر مواقع با دوستانش نماز اول وقت را در مسجد زاجان و فاطمیه رهنان و پس‌از انقلاب در مسجد اسلامی به جماعت می‌خواندند. تا آنجا که برایشان امکان داشت، در نماز جماعت و برگزاری ادعیه مانند، دعای ابوحمزۀ ثمالی در ماه مبارک رمضان شرکت می‌کردند. بعدازظهرها نیز در کلاس قرآن در مسجد حاضر می‌شدند، گویی این مسجد خانه دوم آنها بود.(کیانی ص ۲۴-25).

وی سال‌ها بعد در ۱۳۶۴ ش در مدرسه راهنمایی شبانه حمزه ثبت نام و سال اول راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس‌از آن به‌دلیل حضور در جبهه ترک تحصیل نمود.(ادارۀ آموزش‌وپرورش ...، کارنامه تحصیلی دوره ...).

با اوج‌گیری انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ ش، یدالله به همراه برادر بزرگ‌تر و دوستان انقلابی‌اش به خیابان‏ها می‌رفتند و شعار مرگ بر شاه سر می‌دادند. شب‏ها مخفیانه در باغ‏های محل تجمع می‌کردند تا در مورد تظاهرات روز بعد و پخش اعلامیه‌های حضرت امام، گفتگو و برنامه‏ریزی کنند. یدالله و دوستانش نه تنها در رهنان، بلکه در تظاهرات مردم در دانشگاه اصفهان نیز حضوری پرشور داشتند. منزل یدالله نزدیک میدان اصلی رهنان و محل تجمع تظاهرکنندگان بود، بنابراین هرگاه سروصدایی به‏پا می‌شد، خیلی زود با خبر می‏شدند و از خانه بیرون می‌آمدند. در همین ایام بود که راهی مشهد مقدس شدند. خیابان‏های مشهد نیز هر روز شاهد تظاهرات مردمی بود. یدالله و جواد از منزل خارج شده و به تظاهرات می‏رفتند. یدالله مانند جوانان انقلابی لحظه‏ای آرام نمی‏گرفت و تا توان داشت، با مزدوران رژیم پهلوی مبارزه می‌کرد(علیجانی؛ تقی یار).

بعداز پیروزی انقلاب اسلامی یدالله به‌عضویت بسیج درآمد. شب‏ها در پایگاه بسیج مسجد اسلامی نگهبانی می‌داد و جوان‏ها را برای نگهبانی و گشت شهری آموزش می‌داد. در اواخر اردیبهشت ۱۳۵۹ که گروهک‏های ضدانقلاب در کردستان تجمع کرده بودند، یدالله از جمله بسیجیان داوطلب اعزام به کردستان بود؛ یدالله به سپاه خمینی‏شهر مراجعه و فرم درخواست عضویت در سپاه را تکمیل کرد و در اواخر خردادماه ۱۳۵۹ راهی اردوگاه آموزشی باغ سرهنگ در شمال خمینی‏شهر شد. دورۀ آموزشی ۱۵ روز طول کشید و بعداز پایان دوره، از آن‏جایی‏که فرم درخواست عضویت در سپاه پاسداران را تکمیل کرده بود، از وی برای مصاحبه دعوت به عمل آمد و مصاحبه را با موفقیت پشت سر گذاشت(علیجانی؛ یاری، ص۴۷).

یدالله روز ۱۳ تیرماه ۱۳۵۹ به همراه یک گروه از رزمندگان داوطلب از سپاه خمینی‏شهر راهی کردستان شدند و در پادگان لشکر ۲۸ کردستان استقرار یافتند. یدالله به همراه تعدادی از هم‏رزمان مأمور تأمین امنیت محور سنندج، کامیاران  شد. مأموریت آن‌ها در این محور ۴۵ روز طول کشید. بعداز آن یدالله به همراه یک گروه تازه نفس به محور سقز، سنندج (تونل ۲) منتقل شدند که مأموریت در این محور هم یک ماه به‌طول انجامید.  بعداز آن یدالله به همراه تعدادی دیگر به پاسگاه ۵ که در منطقه ۸ سنندج قرار داشت، مأمور شدند.. مأموریت در این پاسگاه حدود ۱۰ روز طول کشید.

پس‌از پنج ماه خدمت درتاریخ ۹ آذر ۱۳۵۹، یدالله به‌دست گروهک کومله در شهر بانۀ کردستان از ناحیه پا و شکم مجروح گردید و به بیمارستان اهواز منتقل شد(کیانی، ص ۳۸؛ سلیمانی دهنو؛ کیانی، ص ۴۰؛ حیدری؛ علیجانی).

پس‌از بهبودی ۱۰ بهمن‌ماه ۱۳۵۹، یدالله به همراه یک گروه از رزمندگان سپاه خمینی‏شهر راهی جبهۀ ذوالفقاریه در آبادان شد تا جایگزین نیروهای قبلی در این جبهه شوند. از بین افراد گروه اعزامی، وی در سمت فرماندۀ دسته انتخاب شد. یدالله به‌علت مجروح شدن از ناحیۀ کتف و پا، در ۲۲ اسفند ۱۳۵۹ به اصفهان منتقل شد؛ مدتی در بیمارستان و سپس خانه بستری شد و تحت مداوا قرار گرفت. پس‌از بهبودی نسبی، دوباره عازم جبهۀ ذوالفقاریه آبادان شد. فرماندهِ محور جبهه ولایت فقیه با شناختی که از سوابق یدالله داشت، او را به سمت جانشین فرماندهی محور جبهه ولایت فقیه معرفی کرد. بعداز سامان گرفتن خط پدافندی جبهۀ ولایت فقیه، یدالله به مرخصی رفت. او که یک سال قبل فرم درخواست عضویت سپاه را تکمیل و مراحل گزینشی را طی کرده بود، در ۳۱ مردادماه ۱۳۶۰ عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد (کیانی، ص ۴۳؛ دستگردی؛ سپاه ... خمینی‌شهر ...، فرم ...).

یدالله دهم شهریور ۱۳۶۰ به همراه یک گروه از پاسداران از سپاه خمینی‌شهر به جماران رفتند و در تیم حفاظت از بیت ‌امام خمینی (ره) مشغول خدمت شد. یدالله بیشتر در پست ایست‌وبازرسی فعالیت می‌کرد.در ۲۲ دی‌ماه ۱۳۶۰عازم مناطق عملیاتی جنوب شد. و در عملیات فتح‌المبین در منطقۀ عملیاتی شوش و دزفول که ۲ فروردین ۱۳۶۱ با هدف آزادسازی منطقه غرب رود کرخه و جادۀ دزفول، دهلران و تأمین اندیمشک انجام شد و همچنین در۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات بیت‌المقدس و منطقه عملیاتی غرب رود کارون که با هدف آزاد سازی شهرهای خرمشهر، هویزه، جادۀ اهواز، خرمشهر و خارج کردن اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانۀ دشمن صورت گرفت، با سمت مسول گروه در اطلاعات لشکر پیاده آبادان شرکت داشت. وی ١۶ اردیبهشت ۱۳۶۱ در منطقۀ فکه براثر اصابت تیر مستقیم از ناحیه کتف و دست مجروح گردید و به بیمارستانی در مشهد انتقال یافت(سپاه. جماران. ؛ دستگردی؛ لشکر ....؛ صابری؛ سپاه. خمینی‌شهر ...، فرم ...، کیانی، ص ۶۸).

دورۀ نقاهت یدالله تقی‏یار بیش از دو ماه طول کشید به همین خاطر  موفق نشد قبل‌از عملیات رمضان در جبهه حضور پیدا کند. روز ۲۷ تیر ماه ۱۳۶۱ به همراه دو گروهان پیاده از رزمندگان سپاه و بسیج و با سمت  فرماندهِ یکی از گروهان‌ها به جبهه جنوب رفت که مأموریت این دو گروهان تیپ ۱۴ امام حسین (ع) تعیین شده بود.

با توجه به شرایط موجود و ضرورت حضور فوری در نبرد، هر کدام از گروهان‌ها با همان ترکیب و سازمانی که در سپاه خمینی‌شهر تعیین شده بود، به یکی از گردان‌های عملیاتی معرفی و به پاسگاه زید اعزام شدند و در مرحله سوم عملیات رمضان که در تاریخ ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ در شرق بصره با هدف تهدید بصره از شرق و حضور درحاشیه شط‌العرب انجام شد، شرکت کرد و مأموریت‏های محوله را به نحو احسن انجام داد (لشکر؛ عموشاهی، اصغر؛ سپاه. خمینی‌شهر، فرم ...).

یدالله بار دیگر در دوم شهریور ۱۳۶۱ به همراه شصت‌وهفت نفر از برادران بسیج سپاه خمینی‌شهر به لشکر فتح، تیپ ۸ نجف اشرف اعزام شدند. ۱۰ آبان‌ماه ۱۳۶۱ یدالله تقی‌یار در سمت فرماندهِ گردان قمر بنی‌هاشم (ع) تیپ ۸ نجف اشرف در منطقۀ عملیاتی عین‌خوش و زبیدات با هدف تصرف سر پل در منطقۀ العماره و آزاد سازی ارتفاعات مرزی شرکت کرد و پس‌از بازگشت نیروهای گردان تحت فرماندهی خود در منطقه عملیاتی محرم باقی ماند و مسئولیت محور حضرت ابوالفضل (ع) را  برعهده گرفت(تقی‌یار؛ سپاه ... خمینی‌شهر ...، نامه ...، دستگردی؛ لشکر ...؛ عموشاهی، غلامحسین؛ سپاه ... خمینی‌شهر ...، فرم ...).

17 بهمن ۱۳۶۱ در عملیات والفجرمقدماتی که در منطقه عملیاتی شمال چزابه با هدف پیشروی به‌سوی العماره و تهدید آن از شرق برنامه ریزی شده بود، در سمت فرمانده محور عملیاتی و معاون تیپ۲ لشکر ۸ نجف اشرف شرکت کرد.او در این محوراز ناحیۀ شانه، دست و شکم، زخمی و بدون آب و غذا در منطقه دشمن باقی ماند. سرانجام بعداز گذشت دوشبانه‏ روز توانست خود را از حلقۀ محاصره نجات دهد و به جبهه‌های نیروهای خودی برساند؛ پس‌از نجات از محاصره به بیمارستان اهواز منتقل گردید و پس‌از بهبودی نسبی به اصفهان مراجعت نمود(لشکر ...؛ بختیاری؛ شیروی؛ سپاه ... خمینی‌شهر ...، فرم ...).

سوم اسفندماه ۱۳۶۱ با فخرالسادات اعتصامی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج، دو فرزند پسر و دختر به نام‏های مصطفی و مریم بود که مصطفی در آذرماه ۱۳۶۲ و مریم در مهرماه ۱۳۶۵ به دنیا آمد (اعتصامی؛ کیانی، ص ۱۰۹). 16 فروردین ۱۳۶۲ در سمت فرماندهِ عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خمینی‏شهر منصوب و به عضویت شورای فرماندهی سپاه خمینی‌شهر درآمد. مسئولین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به‌دلیل شهادت دو برادرش و مسئولیت او در سپاه، مانع حضور او در جبهه و عملیات‏ها می‌شدند، اما یدالله سوم دی‏ماه ۱۳۶۵ پس‌از تلاش فراوان موفق شد به همراه جمعی از رزمندگان بسیجی از پادگان ۱۵ خرداد اصفهان راهی جنوب شود و در عملیات کربلای پنچ که ۱۹ دی‌ماه ۱۳۶۵ با هدف تصرف شلمچه و پیشروی به سوی بصره در منطقۀ عملیاتی شلمچه طرح‌ریزی شده بود، با مسئوولیّت فرماندهی محور عملیاتی لشکر ٨ نجف اشرف شرکت کرد و هنگام سرکشی به محور عملیاتی در شلمچه مورد اصابت ترکش خمپاره عراقی‌ها قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر وی همراه با دیگر همرزمانش در ۲۹ دی‌ماه ۱۳۶۵ تشییع و درگلستان شهدای شهر رهنان درکنار برادرش صمد دفن شد(سپاه ...خمینی‌شهر ...، فرم ...؛ علیجانی؛ لشکر...؛ ستاد ...؛ اعتصامی؛ هدایت).

یدالله همیشه دعای صبح اول وقت و راز و نیاز و قرآن را فراموش نمی‌کرد. همیشه بر حفظ وحدت، حفظ معنویت، راز و نیاز و خواندن ادعیه‌ها تأکید داشت. وی به سادات و ائمۀ اطهار(ع) علاقۀ خاصی داشت. در جمع خیلی کم حرف می‏زد و بیشتر شنونده بود. تا چیزی را از او نمی‏پرسیدند، حرفی نمی‏زد. اهل غیبت نبود. اگردر جلسه‌ای شرکت می‌کرد که در آن بی‌بندوباری یا غیبت بود، جلسه را ترک می‌کرد. اهل مزاح بود، اما هیچ‌گاه شوخی بی‏مورد نمی‌کرد. خونسرد بود و عصبانیتش را هیچ‏گاه بروز نمی‌داد. دوستانش را به حفظ دوستی و رفاقت با یکدیگر توصیه می‌کرد. کارها را تنها برای رضای خدا انجام می‌داد و از تشویق شدن در انظار عمومی گریزان بود. برخورد یدالله با مردم به‌ویژه خانوادۀ شهدا و دوستان بسیار محترمانه و خداپسندانه بود. ایّام محرم و صفر که فرا می‌رسید، در دسته‏جات سینه‏زنی و هیئت‏های عزاداری شرکت می‌کرد. در زندگی مشترک نیز اکرام و احترام به پدر و مادر را لازم می‌دانست. همیشه به همسر و خانواده‌اش احترام می‌گذاشت و با احترام نام آن‌ها را صدا می‌کرد. هیچگاه در زندگی خلف وعده نمی‌کرد. سر ساعت به خانه می‌آمد و سر ساعت از خانه بیرون می‌رفت. یدالله در مورد حلال و حرام دقت فراوانی داشت و خیلی دقیق بود. برای رزمندگان اسلام ارزش و احترام بالایی در نظر می‏گرفت و در برخورد با آن‌ها در مقام فرماندهی عملیات سپاه، با تواضع و فروتنی برخورد می‌کرد. موقعیّت‏شناسی در رفتار، کردار و گفتار مهم‌ترین ویژگی یدالله بود. سخن را به‏جا و به‏موقع می‌گفت و کار را به موقع انجام می‌داد. هیچ سخن نامربوطی بر زبان جاری نمی‌کرد. در برخوردها خیلی صبورانه رفتار می‌کرد. دوستانش به یاد ندارند سخنی زشت بر زبان جاری یا این‌که به کسی بی‏احترامی کرده باشد(صابری؛ اعتصامی؛ تقی‌یار؛ شیروانی؛ خلیلی).

در قسمت‌هایی از وصیت‌نامه شهید یدالله تقی‌یار آمده است: «همسر عزیزم؛ زندگی هر چه بود، تلخ یا شیرین گذشت. خدا می‌داند من شما را خیلی دوست می‌داشتم، ولی چه کنم که نمی‌توانستم بنشینم و ببینم که دشمن به اسلام و ناموس و مملکت تجاوز کند. من فقط برای ادای تکلیف و رضایت پروردگار پا به جبهه و جنگ گذاشتم. بعداز من مسئولیت تو چند برابر می‌شود. مواظب باش از این آزمایش الهی خوب بیرون بیایی. نکند خدای ناکرده از امتحان منفی بیاوری. سفارش من به تو این است که تقوی را نصب‌العین خود قرار دهی و همچون کوه استوار و صابر در برابر مشکلات بسازی و بایستی. تو را به پرهیز از گناه دعوت می‌کنم و از تو می‌خواهم، به‌خاطر من خود را اذیّت نکنی. نمی‌گویم گریه نکن، گریه بکن، ولی برای سید مظلومان حضرت حسین‌بن‌علی (ع) و پنهانی چون نمی‌خواهم دشمنان اسلام و امام خوشحال بشوند. استقامت تو همچون تیری است بر قلب دشمنان اسلام. بعداز من، گذشته از این که مادر فرزندانم هستی، باید پدر هم برای آنها باشی. نمی‌خواهم آنها احساس کنند پدر ندارند. از تو می‌خواهم چون آن‌ها برای باقیاتالصالحات هستند، طوری تربیتشان کنید که برای جامعه مؤثر باشند و آنها را با قرآن، کلام خدا، احکام و معنویات آشنا کن و به آن‌ها بگو پدرتان برای چه کشته شده است» (بش).

در کنگره سرداران و ۲۳۰۰ شهید شهرستان خمینی‌شهر که در ۱۳۹۵ ش برگزارشد، از مقام والای وی تجلیل به عمل آمد. چندین کتاب بر اساس زندگینامه شهید تقی‌یار به چاپ رسیده است. «شاهد سوم» زندگی‌نامه و خاطرات سردار شهید یدالله تقی‌یار از مجموعه راست‌قامتان انتشارات ستارگان درخشان به همت کنگره سرداران و ۲۳۰۰ شهید شهرستان خمینی‌شهر، «آسمانی‌های خاکی(28)»، بر اساس زندگی شهید یدالله تقی‌یار، انتشارات ستارگان درخشان به همت کنگره سرداران و ۲۳۰۰ شهید شهرستان خمینی‌شهر، «تمنای گمنامی» بر اساس زندگی سردار شهید یدالله تقی‌یار، نشر مقیم و کانون پژوهش، «5 دقیقه با بهشتیان(15)»، بر اساس زندگی سردار شهید یدالله تقی‌یار، نشر دارخوین کتاب‌های چاپ شده در این زمینه می‌باشند. همچنین خیابانی در رهنان به نام خیابان سردار شهید یدالله تقی‌یار نام‌گذاری شده است(هدایت).

2. تقی‌یار رنانی،  صمد(10فروردین ۱۳۴۱-31 تیر۱۳۶۱): صمد تحصیلات خود را تا ششم دبستان در رهنان ادامه داد و پس‌از آن ترک تحصیل نمود (ادارۀ ثبت‌احوال ...، شناسنامه صمد ... ؛ همان، خلاصه ...؛ بنیاد ...، سرگذشت‌پژوهی ... صمد ...).

جوانی سربه‌زیر و باحیا بود. با این‌که پدرش کشاورز بود، اما همیشه شیک‌پوش بود و یک دست کت‌وشلوار مشکی و یک پیراهن سفید و یک‌جفت کفش چرمی می‌پوشید. شغلش‌ مثل برادرانش نجاری بود. با این‌که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، ولی مراعات محرم و نامحرم را می‌کرد. خیلی دیر با کسی دوست می‌شد و از اجتماع کناره می‌گرفت. قبل‌از پیروزی انقلاب در تظاهرات شرکت می‌کرد. هجده ساله بود که انقلاب پیروز شد و اواخر ۱۳۵۹ ش برای انجام خدمت سرباز وارد ارتش و منطقۀ عملیاتی پیرانشهر و سردشت شد. اسفند ۱۳۶۰ مادرش دختری از اقوام خود را برایش خواستگاری و نامزد کرد. بعداز نامزدی به منطقه عملیاتی پیرانشهر و سردشت رفت. سرانجام صمد ۳ خرداد ۱۳۶۱ در این مأموریت، حین پاکسازی به دست اشرار مسلح و براثر اصابت گلوله به سر و گردن به کما و بی‌هوشی رفت و پس‌از مدتی که در کما بود، به شهادت رسید. پیکر مطهر وی در گلزار شهدای رهنان به خاک سپرده شد (تقی‌یار، سرگذشت‌پژوهی ... صمد ...؛ ارتش ...).

3. تقی‌یار رنانی،  فتح‌الله (1فروردین۱۳۴۷-30 مهر ۱۳۶۲): فتح‌الله تحصیلات خود را در دبستان مودت رهنان در ۱۳۵۴ ش آغاز و تا پنجم دبستان  ادامه داد و سپس  ترک تحصیل نمود (ادارۀ ثبت‌احوال. ، شناسنامه فتح‌الله.، بنیاد. ، برگ.. فتح‌الله.، سپاه. اصفهان.، تایید شهادت. ؛ ادارۀ آموزش‌وپرورش.، کارنامه تحصیلی مرحله.).

مانند برادران بزرگترش، از کودکی کنار پدر، در کشاورزی به او کمک می‌کرد. بسیار بازی‌گوش، جسور و قوی‌هیکل بود. در نوجوانی حرفۀ ریخته‌گری را انتخاب کرد و در کنار آن به ورزش باستانی می‌پرداخت. در سن ۱۷ سالگی جثه‌ای تنومند و بازوان ستبر داشت. به نقل از برادران بزرگترش حریف او نبودند. فتح‌الله نخستین بار در ۲۲ تیر ۱۳۶۱ در عملیات رمضان که با هدف تهدید بصره از شرق و حضور درحاشیه شط‌العرب طرح‌ریزی شده بود در سمت تیربارچی شرکت کرد. در ادامه وارد گردان محمد رسول‌الله ﷺلشکر ۱۴ امام حسین(ع) شد. همه از قدرت بدنی و کارهای سنگین او در تعجب بودند. در برنامۀ صبحگاه  یک تیربار برمی‌داشت و دو قطار نوار تیر به خودش می‌بست و جلوتر از همه می‌دوید. فتح‌الله ۲۷ مهر ۱۳۶۲ در عملیات والفجر۴ با هدف تصرف درۀ شیلر و پنچوین و انسداد معابر تردد ضد انقلاب در منطقۀ مریوان شرکت نمود و در اثر برخورد گلوله‌ای به رانش به شهادت رسید. پیکر مطهر وی مفقود‌الاثر گردید و در ۱۳۷۰ ش، پس‌از شناسایی درگلزار شهدای رهنان به خاک سپرده شد.(علیجانی تقی‌یار، بنیاد ...، سرگذشت‌پژوهی ... فتح‌الله ...؛ همان، فرم ...؛ سپاه ... اصفهان ...، تایید مفقودیت).

در قسمت‌هایی از وصیت‌نامه شهید فتح‌الله تقی‌یار آمده است: «ای ملت شهید پرور ایران، پشتیبان ولایت فقیه باشید. پشتیبان رزمندگان باشید. مگذارید خون شهدا پایمال شود. همان‌طورکه امام سازش ناپذیرمان فرمود، به جبهه بروید تا جوانان که در جبهه هستند، خسته نشوند. من سنگینی این مطلب را بر دوش خود احساس کردم و برای اجرای عدالت و قانون الهی به نبرد حق علیه باطل رفتم و بسیار خوشحال هستم که در این راه رفته‌ام چون راه امام حسین (ع) است» (بش).

مآخذ: ادارۀ آموزش‌وپرورش شهرستان همایون‌شهر(خمینی‌شهر کنونی)، کارنامۀ تحصیلی دورۀ سه‌ساله راهنمایی تحصیلی یدالله تقی‌یار، سند مورخ ۳۱ شهریور ۱۳۶۵، سند بش، موجود در اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اصفهان؛ همان، کارنامه تحصیلی مرحله اول تعلیمات عمومی فتح‌الله تقی‌یار، سند مورخ خرداد ۱۳۵۸، سند بش، موجود در همانجا؛ ادارۀ ثبت‌احوال شهرستان همایون‌شهر(خمینی‌شهر کنونی)، خلاصه رونوشت مرگ صمد تقی‌یار، سند مورخ ۳۱ تیر ۱۳۶۱، سند بش، موجود در همان‌جا؛ همان، شناسنامه صمد تقی‌یار، سند مورخ ۲۷ خرداد ۱۳۴۱، سند بش، موجود در همان‌جا؛ همان، شناسنامه فتح‌الله تقی‌یار، سند مورخ ۲۱ خرداد ۱۳۴۹، سند بش، موجود در همان‌جا؛ همان، شناسنامه یدالله تقی‌یار، سند مورخ ۲۶ بهمن ۱۳۴۶، سند بش، موجود در همان‌جا؛ ارتش جمهوری اسلامی ایران، گواهی شهادت صمد تقی‌یار، سند مورخ ۲۶ دی ۱۳۶۸، سند بش، موجود در همان‌جا؛ اعتصامی، فخرالسادات(همسر یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با یدالله آقابابایی، ۳ دیماه ۱۳۹۱؛ بختیاری، مرتضی(همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با همو، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱؛ بنیاد شهید و امور ایثارگران اصفهان، برگ تحقیق و بررسی شهید صمد تقی‌یار، سند مورخ ۱ آبان ۱۳۶۲، سند بش، موجود در اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اصفهان؛ همان، برگ تحقیق و بررسی شهید فتح‌الله تقی‌یار، سند مورخ ۶ بهمن ۱۳۶۲، سند بش، موجود در همانجا؛ همان، سرگذشت‌پژوهی شهید صمد تقی‌یار، سند بیتا، سند بش، موجود در همانجا؛ همان، سرگذشت‌پژوهی شهید فتح‌الله تقی‌یار، سند بیتا، سند بش، موجود در همانجا؛ همان، فرم احیا شهید فتح‌الله تقی‌یار، سند بیتا، سند بش، موجود در همانجا؛ تقی یار، فتح‌الله، وصیت‌نامه، سند بی‌تا، سند بش، موجود در همانجا؛ تقی‌یار، محمدجواد(برادر شهدا)، مصاحبه با یدالله آقابابایی، ۶ بهمن ۱۳۹۱؛ تقی یار، یدالله، وصیت‌نامه، سند بی‌تا، سند بش، موجود در اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اصفهان؛ حیدری، حسن(همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با یدالله آقابابایی، ۲۶ بهمن ۱۳۹۱؛ خلیلی، غلامرضا (همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با محمد تیموری، ۶ تیرماه ۱۳۹۲؛ دستگردی، خسرو(همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با یدالله آقابابایی، ۱۳ مهر ۱۳۹۴؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جماران، نامه پایان ماموریت، سند مورخ ۱۴ دی‌ماه ۱۳۶۰، سند بش، موجود در اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اصفهان؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان، تایید شهادت فتح‌الله تقی‌یار، سند مورخ ۲۹ مهر ۱۳۶۳، سند بش، موجود در همان‌جا؛ همان، تایید مفقودیت فتح‌الله تقی‌یار، سند مورخ ۲۹ دی ۱۳۶۲، سند بش، موجود در همان‌جا؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان خمینی‌شهر، فرم سوابق خدمتی یدالله تقی‌یار، سند بیتا، سند بش، موجود در همان‌جا؛ همان، نامه اعزام نیرو، سند مورخ ۲ شهریور ۱۳۶۱، سند بش، موجود در همان‌جا؛ ستاد معراج شهدا، گواهی شهادت یدالله تقی‌یار، سند مورخ ۲۱ دیماه ۱۳۶۵، سند بش، موجود در همان‌جا؛ سلیمانی دهنو، اصغر (همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با یدالله آقابابایی، ۲۷ خرداد ۱۳۹۲؛ شیروانی، فضل‌الله (همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با طیبه کیانی، ۲۱ مهر ۱۳۹۱؛ شیروی، ابوالقاسم (همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با قاسمعلی کرمی هرستانی، ۳۰ دیماه ۱۳۹۴؛ صابری، حیدر (همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با یدالله آقابابایی، ۶ بهمن ۱۳۹۱؛ همو، مصاحبه با قاسمعلی کرمی هرستانی، ۲۰ مهر ۱۳۹۴؛ علیجانی، مرتضی (همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با یدالله آقابابایی، ۳ دی‌ماه ۱۳۹۱؛ عموشاهی، اصغر (همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با همو، ۲۳ مرداد ۱۳۹۲؛ عموشاهی، غلامحسین (همرزم یدالله تقی‌یار)، مصاحبه با قاسمعلی کرمی هرستانی، ۱۳ مهر ۱۳۹۴؛ کیانی، طیبه، شاهد سوم: زندگی‌نامه و خاطرات سردار شهید یدالله تقی‌یار، اصفهان: ستارگان درخشان، ۱۳۹۷ ش؛ لشکر ۸ نجف اشرف، گواهی تایید مسولیت یدالله تقی‌یار، سند بیتا، سند بش، موجود در موجود در اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اصفهان؛ هدایت، علیرضا، اطلاعات شخصی؛ یاری، مصطفی، شاهد معبرها: روایتی از خاطرات مرتضی علیجانی یکی از فرماندهان بسیجی واحد تخریب لشکر امام حسین (ع) در دفاع مقدس، اصفهان: ستارگان درخشان، ۱۳۹۱ ش.

/ رضا بخشی و علیرضا هدایت/

تقی یار رنانی، یدالله

شناسه مدخل۶۲۵۴۳۸
شناسه مقاله۱۹۶۷
استاناصفهان
کارگروهدفاع مقدس
گروهشهدا و اشخاص
زیرگروهفرمانده محور و همطراز تیپ (جانشین یا معاونین)، لشکر و مناطق عملیاتی
ارجاعیخیر
جلد چاپیجلد اول
آخرین ویرایشچهارشنبه، ۱۴۰۳/۱۰/۰۵

دانشنامهٔ استانی دفاع مقدس



نمایش بیشتر